گاهی پیش آمده که ۵ بوم نقاشی را در یک روز نقش زده و این روزها که دهه پنجم زندگی را پشت سر میگذارد بیش از ۱۰ هزار اثر هنری را با استفاده از سبکها و ابزار مختلف خلق کرده است، اما کار بارنگ روغن که عموما طبیعت را با آن به تصویر کشیده در این میان بیش از همه نمود دارد.
علاوه بر این توی کارنامه فعالیتهای هنریاش میتوان برپایی ۸۰ نمایشگاه نقاشی در ایران و کشورهای اروپایی و عربی را هم مشاهده کرد. میگوید هنر در خانواده ما ذاتی و موروثیاست. این سطر را بگذارید کنار این توضیح که نقاش بودن در خانواده آنها ۳ نسل است که قلم به قلم چرخیده و از پدر به فرزند رسیده است.
گزارش پیشرو روایت زندگی استاد محسن امید خدا، پدر شهید و فرزندان هنرمندش است که هنر زندگی با رنگها را از یکدیگر به یادگار بردهاند. در کنار همه اینها استاد امید خدا که این روزها نشانی گالری هنریاش را میتوان در خیابان استقلال سراغ گرفت، چند سالی میشود که کار تحقیق و مطالعه درباره هنر سرزمینهای دیگر را آغاز کرده و مستندهای زیادی هم در اینباره ساخته است.
اولین نسل نقاشهای این فامیل شهید محمود امید خداست. او اولین شهید لشکر ۷۷ پیروز خراسان است که ۵ مهرماه سال ۵۹ در منطقه فکه به شهادت میرسد. محسن امید خدا که مردادماه سال جاری نمایشگاهی هم از آثار پدرش برگزار کرده بود، او را اینگونه روایت میکند: «کم سن و سالی باعث شد تا هیچوقت نتوانم پدرم را تا روزی که زندگی میکرد، درست بشناسم.
از او تنها خاطرات نقاشی کشیدنش را به خاطر دارم. تحصیلات را تا سیکل خوانده و لباس نظام به تن داشت، اما عادتش بود هر روز که از پادگان به خانه برمی گردد بعد از استراحت کوتاهی برود سراغ کتابها، قلم خوشنویسی و کاغذ نقاشیاش. این سه کارِ موردعلاقه پدرم بود.
درگوشهای از اتاقش یک کتابخانه کوچک داشت که توی آن کتابهای ادبیات بیش از بقیه خودنمایی میکرد. پدرم استادی نداشت و آنچه را مینوشت یا میکشید هنری بود که در ذات به ارث برده بود. ابزار کارش هم مداد بود و خودکار.
بچه که بودم دستهای او بود و چشمهای من. بعدها قلم به دست که شدم او تنها استادی بود که داشتم. گاهی تشویق میشدم و گاهی هم با مهربانی معلمگونه ایراد کارم را گوشزد میکرد.
از پدرم آثار نقاشی بسیاری در خانه ما به یادگار مانده که مانند یک گنج بزرگ از آن نگهداری میکنیم. خاطرم هست آخرین نقاشیاش را روی دیوار، درست کنار در ورودی خانه قلم زد. یک آیه قرآن که دورتادورش با حلقههای گل آذین شده بود. آن سالها اوایل جنگ بود و پدرم بر حسب وظیفهای که در دفاع از آب و خاکش داشت ناچار بود که در مناطق مرزی باشد.
از شهادتش هم آنچه را که به خاطر دارم این است: «اوایل جنگ بود. پدرم ۲۹ شهریور سال ۵۹ به منطقه فکه اعزام شدو آنطور که شنیدهایم در پنجم مهرماه همان سال در محاصره دشمن قرار میگیرد.
او فرمانده تانک بود و گویا زمان محاصره، توپچی زخمی میشود و شهید ما برای کمک به او میرود، اما هر دو در برجک تانک گیر میکنند و دشمن هم آنها را هدف قرار میدهد. همین است که خاکستر شد و پیکرش هرگز به خانه برنگشت تنها یک سال بعد وقتی نیروهای خودی توانستند منطقه را از تصرف دشمن خارج کنند یک پلاک و کمی خاکستر برای ما آورند و گفتند پدرتان است.
آن دوران ۱۴ ساله بودم و درک این مسئله برایم سخت بود. هرگز یادم نرفته وقتی ارتشیها خبر را آوردند به خیابان زدم و تا ساعتها راه رفتم. توی آن سالها بزرگترین پشتوانه و مشوقم را از دست داده بودم، اما این باعث نشد که از هنر دور شوم. همین است که تلاشم را کردم و امروز در جایگاهی که شاهدید قرار دارم.
حال روایت دومین نسل نقاشها در خانواده امید را روایت میکنیم. خداعلاقه همیشه انسان را به دنبال خودش میکشاند. محسن امیدخدا هم از این امر مستثنی نیست همین است که با وجود اصرار خانواده برای تحصیل در رشته پزشکی، به سمت نقاشی میرود تا تنها نقاش در جمع خواهر وبرادرانی باشد که همه آنها را با پسوند «دکتر» صدا میزنند.
علاقه همیشه انسان را به دنبال خودش میکشاند. محسن امیدخدا هم از این امر مستثنی نیست همین است که با وجود اصرار خانواده برای تحصیل در رشته پزشکی، به سمت نقاشی میرو
خودش شرح این ماوقع را اینطور تعریف میکند: «متولد ۱۳۴۴ هستم ونقاشی را از کودکی آغاز کردم همیشه در تمام دوره تحصیلام به خاطر این ویژگی ممتاز بودم تا آنجا که در دوره راهنمایی از من برای تدریس نقاشی در کلاسمان استفاده میکردند، اما از سال ۶۲ به بعد بود که بهطور ویژه وارد دنیای هنر شدم. بعدها با حضور در کلاس استاد طالبی به عضویت انجمن هنرمندان و پیشکسوتان مشهد درآمدم.
در آن دوران اساتید نامداری مانند صباغیان و جاجویی هم به آنجا رفتوآمد داشتند. من جوانترین عضو گروه بودم و توانستم در جوار این بزرگان با وادیهای دیگری از اقلیم هنر آشنا شوم و همین بهانهای برای کار، تحقیق و مطالعهام در این زمینه شد.
در سال ۶۴ وارد دانشگاه آزاد هنر تهران شدم، اما متاسفانه از آنجا که فضای دانشگاهی آن دوران به دلیل جریانهای پس از انقلاب هنوز ساختار علمی منسجمی نداشت و مرا از نظر علمی اغنا نمیکرد، به ناچار انصراف دادم و به طور آزاد به کار تحقیق و مطالعه درباره هنر در ایران و خارج از مرزهای آن پرداختم.
همین شد که در سال ۲ هزار میلادی برای اولینبار به امارات سفر کردم و در مرکز فرهنگی ابوظبی به کار مطالعه و تدریس پرداختم.
تشابههای فرهنگی باعث شد تا خیلی زود با مسئولان این کشور ارتباط برقرار کنم تا آنجا که نمایشگاههای نقاشی زیادی در مراکز مختلف کشور امارات نظیر مرکز فرهنگی، هتل و مدرسه ایرانیان در ابوظبی برگزار کردم. خاطرم هست در افتتاحیه اولین نمایشگاهم سفرای کشورهای فرانسه و آرژانتین نیز حضور داشتند.
۵ سال را در کشورهای مختلف عربی به تدریس و مطالعه مشغول بودم تا اینکه برای اولین بار به فرانسه سفر کردم. دیدار از موزهها، مراکز فرهنگی و دانشگاههای این کشور سبب تحولی بزرگ در تجربههایم شد تا آنجا که حوزه مطالعات من در فرانسه بسیار گسترش پیدا کرد.
در سفر به کشورهای اروپایی، دست به ساخت مستندهایی از روابط اجتماعی، فرهنگی و تعاملات مردم کشورهای مختلف زدم و به معماری، فرهنگ، خلق و خو، آداب و رسوم و تاثیر هنر در این جوامع مختلف توجه داشتم.
این را هم بگویم که پس از آشنایی با فرهنگ فرانسه سعی کردم آثاری مرتبط با این فرهنگ را خلق کرده، به فروش برسانم و از این طریق هزینه سفرهایم را تامین کنم. در سفرهای بعدیام به این کشور و دیگر کشورهای اروپایی، دست به ساخت مستندهایی از روابط اجتماعی، فرهنگی و تعاملات مردم کشورهای مختلف زدم.
من در عکسها و مستندهایی که از زندگی در کشورهای آلمان، فرانسه، ایتالیا و چند کشور عربی دیگر ساختهام به معماری، فرهنگ، خلق و خو، آداب و رسوم و تاثیر هنر در این جوامع مختلف توجه داشتم.
این مهم ماحصل سالها تحقیق و پژوهش من در این زمینه است، اما متاسفانه در بازگشتم به ایران وقتی خواستم آن را در اختیار نهادهای مختلف قرار دهم تا شاید نقشی در بروز شدن اطلاعات علاقمندان به هنر داشته باشم، با بیمهری شدید مسئولان روبرو شدم.
پس از بازگشت به ایران چندسالی را در شهرهای شمالی به تدریس نقاشی پرداختم و هنرجویان بسیاری نیز تربیت کردهام. حالا هم دوسالی میشود که به واسطه قبولی دخترم در دانشگاه به مشهد برگشته و همچنان مشغول آموزش این هنر به هنرجویان هستم، اما متاسفانه فضای فرهنگی مشهد اجازه کار و تبلیغات را به هنرمندان نمیدهد.
به طور مثال چندبار از آموزش و پرورش خواستهام تا اجازه دهند در مدارس نمایشگاه نقاشی برگزار کنیم، اما به استثناء چند نمایشگاه که در مدارس شاهد برگزار شده، همیشه با پاسخ «نه» روبرو شدهایم. در نهایت امیدوارم روزی امکانات و شرایط هنر و هنرمندان در مشهد بهگونهای باشد که دیگر شاهد از بین رفتن استعدادها در آن نباشیم.
آقای امیدخدا چهار دختر و یک پسر دارد که همه آنها دستی در کار هنر به ویژه نقاشی دارند. این گروه که همگی دانشجوی رشته هنر هستند نسل سوم نقاشهای این خانواده را تشکیل میدهند، اما آنطور که از همصحبتی با آنها متوجه شدیم انسیه و ندا امیدخدا که به ترتیب متولد سالهای ۶۳ و ۶۴ میباشند، به خاطر همراهی با پدر در بسیاری از سفرهای خارجی نظیر سفر به ابوظبی و کشور فرانسه فعالتر از دیگر خواهران و برادرشان هستند.
انسیه و ندا که مدیریت دو گالری نقاشی در زیستخاور را هم به عهده دارند مصاحبهشوندههای بعدی این گزارش هستند تا از دنیای رنگی هنر بگویند و علاقه دنبالهدار خانوادگیشان.
- هنر را از چه سالی و چطور آغاز کردید؟
انسیه امید خدا: همه ما هنر را از کودکی و زیر نظر پدرم آغاز کردیم و تا به حالا استادی جز او نداشتیم. مثلا من از ۵ سالگی شروع به کشیدن نقاشی کردم. اوایل مادرم برایم طرح میزد و من آنها را رنگ میزدم، اما بعدها با نگاه کردن به دست پدرم و گوش دادن به راهنماییهایش روش کار را آموختم.
خاطرم هست که اولین تابلوی نقاشیتقریبا بدون نقصام را در سال اول دبیرستان روی بوم آوردم که به سفارش یک مشتری کشیده شد. دیگر خواهرانم هم تقریبا همین شیوه را دنبال کردهاند و امروز به موجب این موهبت هم صاحب هنر هستیم و هم توانستهایم به واسطه فروش آثارمان وارد بازار کار شویم.
- فکر میکنید خانواده شما به عنوان یک جمع هنرمند، چه فرقی با دیگران دارید؟
ندا امیدخدا: این همعلاقهگی باعث شده تا در خیلی از کارها همفکر باشیم و نقصها و کمبودهای یکدیگر را پرکنیم.
- وضعیت هنر را در مشهد و منطقه ۱۱ چگونه میبینید؟
انسیه امید خدا: امکانات و گستره فعالیت خیلی کمرنگ است و به چشم نمیآید. گمانم همین امر هم باعث محجوریت هنرمندان شده است. تنها ساخت المانهای نوروزی در سالهای اخیر باعث شده تا اندازهای از هنرمندان در شکلدهی به یک شهر ایدهآل استفاده شود، اما این مسئله کافی نیست و میتوان از ایده، فکر و هنر هنرمندانِ شهر بیش از اینها بهره برد.
- به عنوان دانشجویان رشته هنر وضعیت علمی دانشگاهها را چطور ارزیابی میکنید؟
انسیه امیدخدا: وضعیت علمی دانشگاهها خیلی ضعیف است و دانشجوها هیچ انگیزهای برای مطالعه علمی هنر ندارند. هنر این روزها بیشتر از اینکه به عنوان یک علم شناخته شود، جنبه تفریحی پیدا کرده و اکثر دانشجویان نمیدانند بعد از فارغالتحصیلی چه کار یا شیوهای را در پیش بگیرند.
- راستی شما به عنوان دو هنرمند جوان چه تعریفی از «تیپ هنری» دارید و این تیپ چقدر مورد قبول شماست؟
ندا امیدخدا: هرگز برایم چیزی به اسم تیپهنری اهمیت نداشته و موجودیتی برای آن قائل نیستم. ما همیشه ساده لباس پوشیدهایم و اینکه عدهای از سر چشم و همچشمیها شیوهای از لباس پوشیدن را به اسم هنر باب میکنند، نمیپسندیم.
این را هم اضافه کنم که حقیقتا تا به حال تیپ زیبایی به عنوان تیپ هنری ندیده و آن را قبول نداریم. متاسفانه بسیاری از جوانان وقتی وارد دنیای هنر میشوند به جای آنکه به اصل موضوع بپردازند به دنبال حواشی آن میروند.
- مدیریت یک گالری آن هم برای یک بانوی جوان سخت نیست؟
انسیه امیدخدا: نه. ما پیش از این هم تجربه کارکردن در محیط بیرون را داشتهایم. خواهرم ندا وقتی در شمال بودیم توانست مجوز یک آموزشگاه نقاشی را بگیرد و همزمان به حدود ۲۰۰ هنرجو در شیفتهای مختلف تعلیم بدهد. علاوه بر این ما تاکنون چند نمایشگاه نقاشی دایر کردهایم و همین حالا هم همزمان با گرداندن گالریها، هنرجویانی را آموزش میدهیم.
- کشیدن یک تابلو معمولا برای شما چقدر زمان میبرد؟
ندا امیدخدا: البته تجربه سرعت دست را افزایش میدهد، اما هر تابلو با توجه به تصویر و نوع کار زمان خاص و متفاوتی را میطلبد.
- برخورد افراد یا مشتریانی که به دنبال خرید آثار هنری هستند، با شما به عنوان یک هنرمند چگونه است؟
انسیه امیدخدا: عموم خریداران رفتار خوبی دارند، اما مشتریانی هم بودهاند که برخورد زنندهای داشتهاند. به عنوان مثال یکبار که مشغول کار در گالری بودم یک نفر که به ظاهر قصد خرید تابلو داشت وارد شد، اما بعد از چند دقیقهای که قیمت گرفت و توضیح کاملی را درمورد آثار مختلف شنید، شروع کرد به توهین کردن به طوریکه احساس کردم این فرد فقط به قصد تخریب کردن وارد گالری شده است.
- استفاده از رنگها و کاربرد آن را به جز بر روی بوم در جای دیگری از زندگی هم تجربه کردهاید؟
انسیه امیدخدا: بله. رنگها تاثیر جداییناپذیری در زندگی هر فرد و اجتماعی دارد. اما اگر بخواهیم به صورت شخصی و با دید زنانه به رنگها نگاه کنیم از آنجا که دستی در آشپزی هم دارم برای پخت انواع مختلف غذا از رنگهای متنوع میوهها و سبزیجات استفاده میکنم که این یکی از کاربردهای رنگ در زندگیاست.
- هنرمند مورد علاقه شما در حیطه هنر نقاشی چه کسانی هستند؟
انسیه امیدخدا: ایوان شیشکین و لئوناردو داوینچی.
ندا امید خدا: آثارهنرمندان سبک امپرسیون مانند ونگوک، کلود مونه، ادوارد مانه و پیسارو را بیشتر میپسندم
حرف آخر: از خانواده به ویژه پدرمان به خاطر زحماتی که برای موفقیت ما کشیدند، متشکریم.
یکبار در دیدارم با امیرآذریان فرمانده لشگر پیروز ۷۷ خراسان که برای بازدید از آثار نقاشی پدرم به نمایشگاه آمده بودند، گفتم: اگر روزی بیاید که نظامیان یک کشور به جای به رخ کشیدن تسهیلات نظامیشان به یکدیگر آثار هنری هدیه دهند، آن روز صلح در جهان برقرار شده است. نقاشی دستخط یک اندیشه است، زیرا آثار هنری همیشه تجسم روح و افکار ما هستند.
خوب دیدن هدف هنرهای تجسمیاست که باعث ترقی اندیشه میشود و همین خوب دیدن است که به انسان قدرت توجه و تفکر میدهد. توجه و تفکری که او را به سمت تعالی هدایت میکند. اصلا پایه هنر بر اساس خرد شکل میگیرد.
اگر از من بپرسند که تا کنون از کارهایم راضی بودهام باید بگویم که رضایت هرگز به دست نمیآید به قول افلاطون یک چیز را خوب فهمیدم که هیچ نفهمیدم. همین است که بشر همیشه در سفر فضاست تا انتها را درک کند و این انتها پایانی ندارد.
این شور، مستی و عشقورزی به خداوند و هستی است که انسان را به کشف اسرار سوق میدهد؛ بنابراین ما هم این راه را میرویم همانطور که پیش از ما دیگران نیز رفتهاند.
همه هستی و آفرینش تجسم و تخیل خداوند است. شکل و تصویری که در خلقت هست، نقاشی خداست و ما در تکاپوی درک این خیال هستیم.
محور بحث درباره هنرهای تجسمی آنقدر گسترده است که در همه علوم نفوذ دارد. به عقیده من یک فیزیکدان، یک جراح، یک شیمیدان یا یک زیستشناس هم با هنرهای تجسمی در ارتباط هستند. یعنی وقتی با شکلی از فضا یا پدیدهای روبرو هستید در واقع شما دارید در کالبدشکافی هستی نفوذ میکنید. ما در هنرهای تجسمی این نگاه پویا را داریم تا ذهن را از عالم محفوظات به عالم تجربه عمیق هدایت کنیم.
گستره خلقت آنقدر وسیع است که دانستههای ما در برابر نادانستههایمان ناچیز میباشد. پس تا توان هست بزرگترین هدف باید ارتقای یک اندیشه و شناخت آن باشد. امیدوارم آرامش در نسل بشر حاکم بشود و آرزو میکنم که هنر همیشه انعکاس زیباییها باشد و در ارتقای معنوی جامعه نقش خودش را به خوبی ایفا کند.
* این گزارش پنج شنبه، ۱۷ دی ۹۴ در شماره ۱۷۷ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.